بخشی از فصل آغازین رمان در حال نگارش کاغذوباد
کاغذباد فرهاد، حتی میان دهها بادبادکی که سرتاسر آسمانِ بعدازظهر یکی از روزهای اوایل خردادماه را لک انداخته است، قابل تشخیص است! نه اینکه بیشتر از دیگر بادبادکها، اوج گرفته باشد یا بازیگوشانهتر سر و گوش و گوشواره بجنباند! نه.
اگر از هر کدام از کودکان خاکآلود و خیس از عرق پناهگرفته زیر سایهی دیوارهای بلند و کاهگلی بپرسی: «کاغذباد آقای رئوفی کدوم یکیه؟!» همهی انگشتها، بادبادکی را نشانه میرود که پشت بادگیر بلند خانهی صدرالممالک، پنهان شده و گاهوبیگاه سرک میکشد و چشم و ابرو میآید!
به ادامه مطلب بروید.
منبع
درباره این سایت